39
تو که خودت میدونی ولی نه ؟! .. نذار ناامید شم .. نذار امیدمو به جوابت
به نذر کردن
به 40 روز صلواتم از دست بدم !
نذار همه چی خراب شه .. تو تنها کسی هستی که واسم مونده ! تنها کسی که میتونم ازش بخوام
نباید اینجوری میشد ..
نباید !
من اشتباه کردم ؟! کمکم کن .. لطفا ! لطفا ..
واقعا بی حسم .. واقعا بهم ریختم .. خواهش میکنم ازت ! جون هرکی دوست داری
لطفا !
38
با دست خودم لقمه پیچیدم ! یذره ماست چکیده ، پنیر .. سبزی خوردن ! روبان سبزشم با نهایت دقت گره زدم ! اولی به نیت سپهر ! به نیت عشقم =) عشقم .. کسی که دوسش دارم .. زندگیم .. دومی به نیت دانشگاه .. سومی به نیت خونه .. تموم شد ؟! نه .. چهارمی بازم به نیت سپهر .. به نیت اینکه هرچی دلش میخواد بشه .. به نیت آرزوی خودش ! به نیت سپهر ! سپهر سپهر سپهر .. نیت کردم .. چقدر زود جوابمو دادی ! 40 روز نذر صلوات ! چقذر زود جواب گرفتم .. این بود ؟! این بود جوابم ؟! این بود جواب امیدم ؟! این بود جواب انتظارم واسه معجزه ؟! این بود خدا ؟! اینکه باز یخ کنم .. باز بشکنم .. باز از گریه خفه شم ؟! اینه ؟! تولدت حضرت ابوالفضل .. نذر کن .. جواب میده ! نذر کن .. نیت کن .. چندتا لقمم تو درست کن .. صلوات صلوات صلوات .. یه دوره کامل و یه یک سوم دور تا محراب .. با خوده محراب .. 133 تا ؟! نیت کن نیت کن نیت کن .. سفره پهن میکنیم .. نیت کن ! نیت نیت نیت .. چی میخوام جز این پسر ؟! چی میخوام جز آسمونم .. چی میخوام ؟! نابود شدم .. امروز صب نابود شدم .. له شدم .. تیکه تیکه شدم .. تیکه تیکم کرد .. تمومم کرد .. این بود جواب خواهشام .. این بود جوابم ؟! این بود ؟! خستم .. خسته .. میخوام بخوابم ! میخوام بمیرم ! چرا انقدر ادیتم میکنی ؟! چرا اینکارو باهام میکنی ؟! این بود معجزه ؟! این بود حواب نیتم ؟! جواب نذرم ؟! جواب اون لقمه نون پنیر سبزی اولم ؟! بد بود؟! کسی که خورد ناراضی بود که به یه روز نرسیده اینجوری کردی باهام ؟! خیرش این بود ؟! قسمت این بود ؟! اینجوری بهتر بود ؟! نمیخوام ! من خیر و قسمت نمیخوام من همین شرو میخوام ! من سپهرمو میخوام .. من پسرمو میخوام .. چرا ازش متنفر نیستم ؟! چرا نیستم؟! لعنت بهش .. لعنت به همه ! لعنت به تو که از توام نمیتونم متنفر شم چون دستم به جز تو به جایی بند نیست .. لعنت به خودم که انقدر آدم بدبختی شدم ، لعنت به همه چیو همه کس ! لعنت .. لعنت به این زندگی ! این زندگی که از 25 فروردین پارسال تا به حال به گند کشیده شده .. لعنت به همه چیز ! حتی گوش نکرد .. حتی یذره ام گوش نکرد .. من میمیرم .. بخدا من میمیرم .. من نمیتونم ... من بلد نیستم ! من هنوز امیدم به توعه ! امیدم به این یه روز باقی موندست .. امیدم به توعه ! التماست میکنم ... به پات می افتم .. منو این جوری نکش .. منو اینجوری داغون نکن .. خواهش میکنم .. خواهش میکنم ! من نذر کردم .. من نیت کردم .. من 40 روز منتظر همچین روزی بودم ! خرابش نکن ! لطفا ! لطفا ! بذار معجزه اتفاق بیفته .. بذار باور کنم .. اینکارو باهام نکن .. ازم نگیرش .. لطفا !
37
چی بگم؟! چی میتونم بگم ؟! خوبه .. کمه ولی خوبه .. میدونم وقت نداره .. میدونم عصبیه ... میدونم ده برابر من فشار روشه ! چی بگم ؟! نباید انتظار بیجا ازش داشته باشم .. میتونم؟! اگه داشته باشم چی میشه؟! خودمم باید تلاشمو بیشتر کنم .. باید لااقل ده هزارو بیارم .. باید !!! من باید روانشناسی قبول شم .. :) خدایا ! کمکم کن .. کمک کن این چندماه تمرکزم بیشتر شه ! دوسم داره ؟! داره ..؟! نمیدونم .. نمیخواستم دوباره شروع کننده باشم .. نمیخواستم دوباره من حرف بزنم .. ولی زدم .. دلمه ! :) عشقمه !:) بهش گفتم هاپویی ؟! :) گفت عصر بودم ! الان نه .. شوخی کرد .. خوب بود! زود رفت ولی خوب بود .. یسری آهنگ برام فرستاد و دربارشون توضیح داد .. معمولا سلیقه آهنگمون مثله هم نیست ولی خیلی سعی میکنه مجبورم کنه چیزایی که دوس داره گوش بدم =)))) دیشبم چندتا آهنگ داد و سبکاشونو گفت و گفت حتما حتما گوش بدم .. همونجور که انتظار داشتم هوی متال و دوم بودن :) ولی یکیش راک بود !!! یه آهنگ قدیمی از یه گروه که لید سینگرش استیون تایلر بود .. dream on ! میتونم بگم فوق العاده بود .. بی نظیر بود .. بهش گفتم که بی نظیر بود .. میدونستم خوابه ولی برای خودم نظرامو میگفتم :) شبی که بهش گفتم دوسش دارمم همینجوری بود ! داشتم یکی یکی آهنگای آلبوم کلد پلی ای رو که گفته بود گوش کن گوش میدادم و نظر میدادم که یهو آنلاین شد ! دیشب ولی از این خبرا نبود .. :) عوضش صب که پاشدم جای جواب دادن لیست تاپ ترکای اون گروهو برام فرستاده و چهار تا آهنگ دیگه .. پسر لعنتی من ! اگه اینجوری نبود انقدر عاشقش میشدم؟! اگه انقدر مغرور نبود ؟! نمیشدم .. یا لااقل تا الان برام انقدر جذاب نبود .. چرا انقدر جذابه ؟! چرا انقدر به چشم من بی نظیر میاد ؟! صداش .. لحن حرف زدنش .. چشمای کشیدش .. مژه های مشکیش .. ابروهای پیوستش .. موهاش .. دستاش .. انگشتاش .. حتی مدل چت کردنش ! چرا این پسر 19 ساله انقدر برای من مرده ؟! برای منی که همیشه میگفتم آدم باید با چند سال بزرگتر از خودش باشه ؟! که پسرا بچن ؟! چرا این که انقددددر بچست برای من انقدر عزیزه ؟! چرا بیشتر از هرچیزی تو دنیا میخوامش ؟! چرا جلوش انقدر ضعیفم ؟! چرا نمیتونم حتی یک لحظه ازش متنفر شم ؟! چرا از فکره اینکه یه روز به کسی جز من بگه "خوشگلم" بغضم میگیره ؟! که یه روز از کسی جز من تعریف کنه ؟! که کس دیگرو اذیت کنه و جیغشو درآره ؟! که نصفه شبا واس کس دیگه ویس بفرسته و مسخره بازی دربیاره ؟! چرا نمیتونم اینارو تحمل کنم ؟! چرا نمیتونم با نبودش کنار بیام ؟! چرا حاضرم همیشه کوتاه بیام برای داشتنش ؟! کار خوبی نیست نه؟! تکراری میشم .. ازم زده میشه .. ؟! ولی انقدی مغرور هست که بترسم جلوش وایستم .. انقدی مغرور هس که از رو لجبازی بره .. من نمیتونم :) من نمیتونم به این سادگی اجازه بدم .. شنبه داشت برنامه میریخت واس تابستون .. گفت صبر کن ! گفتم یکسال پیشم قرار بود تابستون کلی کار کنیم .. نشد ! گفت پارسال آزادیه امسالو نداشتم .. ما رابطه ای نداریم ! ما دوست نیستیم ! :)) چرا قراره امسال تابستون همه چیو با هم تجربه کنیم ؟! سارا میگه نکن .. سارا میگه وابسته میشه .. نمیدونه من چقد وابستم ولی میگه اون وابسته میشه ! سارا میگه آخر باهم ازدواج میکنین :) میگه حتی ممکنه بره .. بره حتی با کسی باشه ولی برمیگرده ! میگه ..خُله و نمیتونه اولین دختر زندگیشو به این راحتی فراموش کنه ! اینارو یجوری میگه که منو بترسونه ! از موندنش بترسونه ! سارا میگه خیلی بچست و من نباید انقدر بهش نزدیک شم .. نباید انقدر رابطه نزدیکی باهاش داشته باشم گرچه مخالفتم نمیکنه ولی میگه یهو چشتو وا میکنی میبینی زنش شدی ! میگه از الان میتونم بچه هاتونم ببینم ! :))) میگه واقعا کسیه که تو بخوای باهاش زندگی کنی ؟! بخوای ازدواج کنی باهاش ؟! تو میتونی با آدمی مثله اون کنار بیای ؟! سارا نمیدونه .. هیچکس نمیدونه .. ینی واقعا عشق این شکلیه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
36
نمیدونم. بهش شک دارم. یجورایی شک دارم گرچه میدونم همچین آدمی نیست! گرچه تنها چیزی که ازش مطمئن بودم همیشه همین بود که آدم دروغگو و خیانت کاری نیست ! نمیدونم .. جدا نمیدونم ! از یطرف حرفای اون شبش روی مغزمه از یه طرف فکر میکنم میتونست بهم نگه ! به عید یکسال پیش فکر میکنم که درباره اون دختره حرف زد وگفت دوسش داره! به اینکه همیشه میخواد با این حرفا اذیتم کنه و عکس العملمو ببینه ! به اینکه ایندفه که حرف اون دختره که بهش گفته بود "خشگل شدی !" رو برای هزارمین بار زدم و برعکس همیشه نگفت ما که رابطه ای نداریم ! نگفت زندگیش به من ربطی نداره ! خندید که به چه چیز مسخره ای گیر دادم. که اگه بهش هیچی نگفته واسه این بوده که دختره اونقد داغون بوده که ج نمیداده فکر میکردن داره شاخ بازی درمیاره .. به اینکه باز اون "من" ِ آخر حرفاش برگشته ! "زشتک ِ من" =)))) به اینکه تو ج یه سوالم دوپهلو گفت "آدم وقتی کسیو دوست داره .. " و من نفهمیدم منظورش خودم بودم یا خودش ..
داشتم با پارسا حرف میزدم. داشتم سره فینال چمپیونزلیگ باهاش بحث میکردم. گفت شرط ببندیم و جفتمون یاده همون عید پارسال افتادیم :))) یاده اون شرط مسخره که باهاش بسته بودم و خوب شد نباختم. گفت که چقد احمق بوده که همچین شرطی گذاشته بوده ! :)) یجورایی همین شرط شد استارت رابطم با سپهر ! که بهم پیام داد :))) بعد بحثمون کشید سر قدیما .. سر همون موقع ها که با هم دوست بودیم هممون ! که چقدر بیتربیت بود ! که چقدر سپهر مودب بود ! :))) خندید گفت اون موقع ها دلش گیر کرده بود میخواست مودب جلوه کنه :) کاش هنوزم دلش گیر کرده بود :))) فقط فرقش با الان اینه که اون موقع ها نمیدونست عاشقشم و الان میدونه ..
اما هرچقدر آدم بدی باشه .. هرچقدر اخلاقش ناجور باشه .. من نباید اینو یادم بره که آدمیه که از دوم دبیرستان عاشقش شدم ! نباید یادم بره آدمیه که جز من با کسی نبوده ! نباید یادم بره آدمیه که فقط به من اطمینان کرده و من نزدیک ترین دختر بهشم ! نباید یادم بره که خیلی خیلی خیلی موقعیتای بهتر از من میتونه داشته باشه و خیلی راحت تر میتونه با کسی باشه تا من .. مهم تر از همه نباید یادم بره که من بدون اون نمیتونم زندگی کنم ! نباید یادم بره که همه زندگیمه ،همه فکر و ذکرمه .. همه چیزیه که میخوام ! نباید ایندفه دیگه خرابش کنم ..
واقعا عاشق شدن این شکلیه؟!
35
- :|
+ یه کبوتر دارم سیگار میکشه !! (B
- سیگااااااار :(
+ :////
- بخر برام !
+ چیزی که گیرت میاد سیگار نیس شبیه سیگار برگه ... کوبایی ! ازونا که نخی دومیلیونه ! (B
- :|||| سیگار میخوام ! ازونا که عکسشونو نشونم داده بودی :(((( بخر !!! :((
+ بحث خریدن نیست !
بحث اینه که ..
تو غلط میکنی سیگار بکشی :|
- حالا انگار چییی میشه ! (چش غره)
+ اگگگگگگگگگگگگگگ
- ادای منو درنیار ! -______-
- D: D: D:
یسری ویدِیو برام فرستاد از بچگی گربشون .. زدم دانلود شن ولی اونشب فقط دوتاشونو دیدم ! امروز داشتم بقیرو نگاه میکردم که دیدم خودشم توشه ! =))) خودش ندیده بود و از خواهرش برام فوروارد کرده بود =))) تو یکیشون دوربین میچرخه روش که افتاده زمین با یه شلوارک و یکی از بچه گربه هارو گذاشته رو شیکمش =))) فک کنم دوم یا اول دبیرستان بوده باشه =))) موهاش کوتاه بود و ریشش کم ، زشت =))) پشمالو =))) دستاش از جای بلوز آستین کوتاه به پایین آفتاب سوخته شده بود =))) دلم براش ضعف رفت ! من این آدمو هر شکلی باشه دوس دارم ! با اون شلوارک و پاهاش چه دلبریم میکرد =))))) پا میشد میرف تهه اتاق مثلا ، پاهاش تو تصویر بود =))) ینی اگه بدونه من همچین فیلمی ازش دیدم =))))))))))))))
34
اومد ! اومد ! 6:45 صب بهم مسیج داده بود تو اینستاگرام و من تازه 1 دیدم. چون فالوش نمیکنم باید اکسپت میکردم مسیجشو ! وقتی اون نوار آبی رو دیدم گه فلانی میخواد بهت مسیج بده از ذوق مردم ! خندیدم :) باهاش که چت میکنم همینجوری دارم میخندم .. دستمم میلرزه ! واقعا خنده داره که دستم میلرزه ! بعد یک ماه ! خدایا این چیه .. این چیه که به جون من افتاده ! میترسم .. میترسم .. میترسم ..
33
هی میگم فکر نکن .. فکر نکن .. فکر نکن .. فراموش کن ! بعد دو دقیقه بعد .. بدون اینکه حواسم باشه دارم رویابافی میکنم .. به طرز احمقانه ای ! رویاهام به طرز غمگینی احمقانن .. از اینکه هیچ وقت عملی نشن میترسم.. دارم از ترس سکته میکنم .. این دیگه چی بود تو زندگی من؟! این دیگه چطور چیزیه ؟! چرا یکم کمرنگ نمیشه حداقل؟! این چیه که همه زندگیمو برباد داده ؟! کمکم کن .. کمکم کن! فقط تو میتونی .. فقط خودت ! نباید روم بشه بهت بگم این حرفو .. نباید روم بشه ازت کمک بخوام ولی چاره دیگه ای ندارم ! .. هیچ کسو ندارم ..
32
امروز انقد فشار بهم اومد که ساعت 2 اومدم خونه. اومدم خونه و زدم زیر گریه .. به مامان اینا گفتم واسه درسه .. بود ! واس درسم بود .. واسه همه چی بود .. داشتم خفه میشدم! مامان بغلم کرد .. گفت اصلا مهم نیست ! گفت درس هیچ مهم نیست که براش گریه کنم .. مامان چه میدونه من تو چه فشار روحی وحشتناکیم ؟ مامان کجا فکرش میرسه به این اتفاقاتی که تو زندگی من افتاده :)
30
خستم .. خیلی خستم ! دارم خفه میشم .. مگه مغز یه آدم چقدر جا داره ! مگه یه آدم چقدر میتونه امیدوار باشه؟! شدم یه آدم بدبخت انگل ! شدم یه آدم آویزون .. شدم دلخوش به آینده ! هی میام دعا کنم که فراموش کنم .. دعا کنم که برام مهم نباشه اما نمیتونم .. انگار نمیخوام ! دوست داشتن همینه!؟ عشق همین شکلیه؟! از موقعی که 16 سالم بود تا الان .. الان که این همه تحقیر شدم .. این همه حرف خوردم ! ولی بازم .. چرا جلوی این آدم انقدر ضعیفم ؟! چرا انقدر منعطفم ؟! چرا هیچ وقت نمیتونم بهش اعتراض کنم؟! شاید بخاطر ترس از دست دادنشه.. مگ الان ندادم؟! .. این روزا خیلی نگرانم .. خیلی داغونم .. خیلی خیلی زیاد !! همش فکر میکنم فراموشم میکنه .. همش فکر میکنم انقدر دختر دور و ورش هست که .. ولی مگ قبلا نبود؟! مگه تا به این سن وسال برسه دورش دختر نبود؟! مگه همیشه کلی آدم پیغام پسغام نمیدادن که باهاش باشن؟! :) شاید چون قبلا هرچقدرم که ازش خوشم میومد این حس مالکیتو بهش نداشتم :) و یجورایی میدونستم بین همه اونا من براش فرق دارم ! پارسا گفت اون دختری که قبلا ازش خوشش میومده فوق العاده زشت بوده ! گفت احتمالا واس همین به کسی نمیگفته چون ما میفهمیدیم کلی مسخرش میکردیم .. نباید میگفتم بهش ! پارسا دهن لقه .. ولی جدیدا فکر میکنم تنها دلیلی که اومد طرف من قیافم بود :) قبلا دور و وریاشو ندیده بودم که چقدر داغونن ولی یجورایی حالا میفهمم چرا همیشه اصرار داشت عکسمو بذارم پروفایل :))) گرچه من همیشه فکر میکردم اون خیلی از من سره .. انصافا خودمم اول عاشق قیافش شدم ولی خب ! .. صرفا قیافش نبود .. :) حالا که فکر میکنم میبینم جز قیافه چیزی نداشتم که بخاد منو :))) حالا میفهمم حرفایی کع درباره کتابا و این چیزا باهاش میزدم اصلا براش جالب نبوده :)) آهنگام اصلا براش جالب نبوده :))) که شب اولی که دوست شدیم داشت میگفت چجوری به دوستاش بگه و میخندید که اون پسره همکلاسیش که ازم خوشش میومده ناراحت میشه :))) انگار فقط میخواست یچیزی به دوستاش نشون بده :) ولی همه این قضیه خیلی برای من بزرگ تر از این حرفا بود .. حالا من دارم از دلتنگیش دیوونه میشم .. از اینکه فراموشم کنه ! از اینکه دیگه تو زندگیم نباشه .. دارم دیوونه میشم از اینکه انقدر ازت میخوامش ! دارم دیوونه میشم .. دارم دیوونه میشم انقدر چکش میکنم .. تلگراممو واس همین پاک کردم .. حالام نوبته اینستاگرامه =)) کی این کابوس تموم میشه .. کی همه چی درست میشه؟! کی میشه استرس نداشته باشم؟! کی میشه به اینو اون حسودی نکنم؟! کی میشه جای خیالبافی واقعا کنارم باشه؟! هرجا میرم هرکار میکنم به اون فکر میکنم .. مگه میشه فکر یه آدم انقدر درگیر یکی باشه؟! اونم فکر میکنه ؟! اونم انقدر فکر میکنه بهم؟! یا نه یادش میره منو .. فراموشم میکنه .. تموم میشم ! دارم تموم میشم ! چرا نمیمیرم؟! چرا نمیمیرم؟! اگه نباشه دیگ چرا من باشم؟! من که واس اون همه کارامو میکنم .. واس اون لباس میخرم .. واس اون .. دیشب رفتم یه تاپ فوقالعاده خوشگل دیدم .. خریدمش ! نمیخواستم ولی فکر کردم اگه ببینه خیلی خوشش میاد =))) پس خریدمش =))) موهامو باز میذارم چون اون خوشش میاد =))) عکس میگیرم که اون ببینه ! =)) امروز رفتم واس زیره موهام شامپو رنگ خریدم ! پسره که رنگاشو گذاشت جلوم چشم آبیاشو فقط دید چون اون دوس داره =))) لعنت به من .. لعنت به من که همه چیزم مربوط به اونه حتی وقتی نیست .. حالا انتظار داری زنده باشم؟! انگیزه زندگیمو بگیریو زنده بمونم ؟! کاش میومد بهم قول میداد که همه چیز درست میشه .. کاش میومد بهم میگفت که هست ! که میمونه .. ولی جز شکستن دلم با حرفاش چی بلده .. چیکار میکنه .. ؟! انقدر اوضاع پیچیدست که فقط معجزه لازمه .. فقط !!! میشه؟! ینی میشه .. !؟ زندگیم داره نابود میشه .. کاش میمیردم و دیگه چیزی لازم نداشتم !
40
گوشیمو خاموش کردم .. دیسیبل کردم اینستامو .. واتس اپو دیلیت اکانت کردم و تلگرامو لوگ اوت ! پارسا دیروز بهم گفت تو نمیشناسیش؟! گفت پشیمون میشه دو هفته دیگه .. گفتم دیگه نمیاد:) گفت ..ُس نگو :دی :)) گفت یه ماه دیگه بهش یه اس ام اس بده روز از نو روزی از نو ! گفت خیلی آدم بی معنی :)) گفت تو عادت نکردی هنوز ؟! گفت "سپهر ِ دیگه :))))" آره سپهره .. خدایا ! دیدی چجوری دلم شکست ؟! دیدی چجوری برای چندمین بار دلمو شکوند .. دیدی خودت ؟! حواست هست نه ؟! ولی نمیدونم چرا حتی دلمم که انقد میشکنه ازش متنفر نمیشم ! کارایی که باهام کرده وحشتناکن .. ولی چرا من متنفر نیستم؟! چرا هنوزم ازت میخوامش ؟! :) پارسا میگه خاصیت دوست داشتن اینه .. میگه هرکس یه نقطه ضعفی داره و نقطه ضعف تو سپهره ! میگه هر وقت اسم این بشر میاد تو از این رو به اون رو میشه ! میگه عقل ناقصی =))) که عاشق یه عقل ناقص تر از خودت شدی ! ولی میگه همینه .. میگه اگه بشینی و بگی چرا عاشقشم فقط از خودت بدت میاد ! بهش گفتم این عشقه ؟! گفت عشق هست یا نه ولی بدجور دوسش داری ! گفت جلوش بی دست و پایی ! گفت تقصیر توام نیست ! دست خودت نیس ! گفتم تحقیر شدم جلو همه گفت جلو من نشدی ! گفت چون میدونم هرکار میکنی واس دوست داشتنشه پیش من کوچیک نشدی ! :) سپهر چقد خره ! بخاطر این پسر .. بخاطر کسی که همیشه خوبیشو گفته .. :) کاش سپهر انقد تلخ نبود ! کاش انقد بچه و کینه ای نبود ! کاش انقدر کمبود نداشت ! کاش سپهر بزرگ بود ، مرد بود ، منطقی بود ، تکیه گاه بود ! بقول پارسا انگار هیچی براش معنی نداره ! ولی نیست .. وقتی به کاراش نگاه میکنم شوکه میشم ! این پسر 19 سالشه ؟! این پسر داره میره دانشگاه ؟! این پسر با 1.80 قد و یه من ریش واقعا میفهمه چیزی ؟! نمیفهمه .. واقعا که نمیفهمه ! ولی من دوسش دارم .. من صداشو دوست دارم ، من مهربونیای گهگاهیشو دوست دارم ، من زورگوییاشو دوست دارم ، وقتایی که بهم میگه زشت و جیغمو درمیاره دوست دارم .. من این پسرو با همه اذیتاش دوست دارم و حالا .. تو 5 دقیقه از دستش دادم ! :) تو روزی که برای داشتنش نذر کردم از دست دادم ، تو روز 39 ام از 40 روزی که منتظر معجرت بودم از دست دادم ! :) سخت نیست ؟! سخت نیست که آدم اینجوری جواب بگیره ؟! میخواستیو چی بهم بگی ؟! که بودنش غلطه ؟! که زندگیمو خراب میکنه ؟! ولی من از هرچیزی مطمئن نباشم ، از این مطمئنم که سپهر پسر خوبیه .. از این مطمئنم که دروغگو نیست .. که شر نیست .. که وقتی با من حرف میزنه فقط مال منه .. پس نمیتونم نخوامش نمیتونم کس دیگه ای رو ببینم. میفهمی؟ یک سال و نیمه که چشم جز اون کسیو نمیبینه ! یک سالو نیمه که نمیتونم از فکرش درآم. پارسا میگه 1.5 باهاش حرف نزدی بعد باز رفتی سراغش. گفت نمیتونی فراموش کنی. راست میگه نمیتونم فراموش کنم. نمیخوام که فراموش کنم. الان که یکم مونده تا آزادیمون ! حق نداری بگیریش ! حق نداری ازم بگیریش ! هرچی که بشه من میخوامش .. من این همه مدت صبر نکردم که الان ازم بگیریش .. این همه مدت صبر نکردم که اینجوری شه ! باشه؟! خواهش میکنم .. خواهش میکنم ... هزار بار خواهش میکنم ازت ! نذار اینجوری شه !!!
41
کادوی نسیم اومد. تولدش .. :) مامان میگه برم تولدش ! ولی من .. واقعا حوصلشو ندارم ! :))) واقعا نمیتونم ! خستم .. خیلی خستم! یهو یه لحظه عمق فاجعه میاد تو ذهنمو میخوام بمیرم. میخوام از درد بمیرم ! میخوام چشمامو ببندم و دیگه این سوزش توی قلبمو حس نکنم .. دیگه اینجوری نفسم نگیره ! میخوام از بین برم . میخوام خودمو از بین ببرم .. واقعا تنها چیزی که الان میخوام همینه ! تولد ! :) دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم ! هیچکس .. هیچکسه هیچکس ! همش با خودم دوره میکنم که وقتی تونستم باهاش حرف بزنم چی بگم .. ولی بعد انگار هیچی ندارم که بگم ! هیچی ! بیاد الان رو به رو وایسته چی بگم ؟! چیزی مونده ؟! چیزی گذاشته واسه گفتن ؟! میخوام چی بگم ؟! دفاع کنم ؟! از اشتباه نکردم ؟! از دل شکستم ؟! از شخصیت خورد شدم ؟! از چی بگم ؟! کم گفتم ؟! بس نیست؟! فکر میکردم بس نیست. فکر میکردم چون دوسش دارم بس نیست ! ولی الان خستم .. حتی برای تلاش کردن خستم. ایندفه دیگه نمیتونم برم دست به دامن اون رامبد آشغال شم .. :) نمیتونم دویست خط بهش مسیج بدم .. فقط دوبار بهش زنگ زدم و هربار وقتی صدای "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد" شنیدم هم ناراحت شدم و هم نفس راحت کشیدم .. اگه میگفت " بله؟!" چی میخواستم بگم .. تازه اگه زنگ میخورد و میگفت بله ! :) یاد وقتایی که برمیداشت و میگفت " جانم (!) " میفتم! که یادم میرفت اصلا چیکار داشتم ! از خودم خجالت میکشمو نمیکشم .. اون چی ؟! فک نمیکنه چه فکری ممکنه دربارش بکنم ؟! :)))شاید واقعا باید فکری کنم و نمیکنم .. چرا هر بلایی سرم میاره باز بنظرم آدم بدی نیست؟! :) دارم دیوونه میشم .. :)
43
امتحان شیمی بد نبود . شاید 18 ، 19 بشم ! ولی باید 20 میشدم وقتی سوالارو داشتم .. اما همینم خوبه ! کاش به مامان نمیگفتم از همین سوالا سوال میده :) تولد نسیم کنسل شد ، خاله ثمین فوت کرد چون ! خوشحال شدم .. البته خاله ثمینو خدا بیامرزه ولی تولد کنسل شد خوبه ! ترجیح میدم برم خشم و هیاهو رو ببینم .. ترجیح میدم کارای تکی انجام بدم ! دیشب بهش مسیج دادم تو اینستاگرام ! سین نخورد .. البته ندیده شاید ، شایدم خونده و اکسپت نکرده ! هرچی .. مهم نیست کی بخونه .. مهم نیست کی بفهمه ! برخلاف انتظارم چیزای خوبی بهش نگفتم .. عقده هامو ریختم بیرون ! از اذیتای یکسالش گفتم .. از تحقیراش ، از شکستنام .. از اینا گفتم که هیچ وقت دوست نداره بشنوه .. ولی دیگع درست نمیشد ، میشد ؟! دیگه چیز درست شدنی نبود .. لااقل بی زدن حرفا ! با سکوت کردن .. اگه ایندفه اومد بهش میگم که یه رابطه درست و حسابی میخوام ! یه رابطه واقعی ! محکم .. اگه بیاد بهش میگم باید مرد باشه ! کاش بیاد :) .. اگ بیاد ..
لا هول و لا قوه الا به الله علی العظیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
قد تری ما انا فیه و فرج عنی یا کریم !
این دنیا عجیب بهم آرامش میده .. :) ! پنجشنبه میام مجلس .. میخوام باهات خلوت کنم .. میخوام بیام باهات یسره کنم ! منتظرم باش :))
44
جرئت کردم و اون ویدیو رو دیدم. بعد مدت ها ! تو اون گوشیم بود .. ماله 8 ماهه پیشه ولی من دلم نمیاد پاکش کنم ! پیشونیشو چین میندازه ! همونجوری که تو عکسا میندازه ! "الان نشسته بودم .. داشتم فکر میکردم چندتا فیلم بگیریم .. همینجوری .. واس تنوع" .. عاشق صداشم .. عاشق مدلی که میگه همینجوری ! :)) " و بگم که .." سرشو تکون میده .. دیگه تو دوربینو نگاه نمیکنه .. یجوری مثله اینکه واقعا جلوش باشم .. " خیلی دوست دارم" .. قلبم میشکنه .. دوباره مکث میکنه ! ابروهاشو میده بالا "خیلی عاشقتم .." باز سرشو تکون میده ، نمیخواد بخنده ! "خر منی !" :)))) ... "و از اینجور چیزا !" .. مکث ! "و اینکه بده .. (!!!) ! " بعد ابروهاشو شونه هاشو باهم میندازه بالا ! یجور که مثلا "دیگه دیگه " وسط بغض خندم میگیره ! "همین دیگه!" میخنده ! قلبم شکسته .. هزار تیکه شده .. این پسر مال من نباشه؟! مگ میشه !!!
46
نجاتم بده .. تورو به هرچی که برات مهم تره نجاتم بده ! اشکامم داره خشک میشه. تنها چیزی که مونده برام یه بغض لعنتیه که هی میاد و میره. قفسه سینم داره میترکه. دارم خفه میشم. نجاتم بده .. خواهش میکنم .. اون آهنگ لعنتیش دیوونم میکنه! دیووونه ! :) وقتی گوش میدم سینم از همیشه سنگین تر میشه :
so if you love me let me go
and run away before i know
my heart is just too dark to care
and i can't destroy what isn't there
:)
+ I want you to promise ...
47
گاهی چیزایی رو تو خوب میبینم که واقعیتن. ینی یجورایی ادامه واقعیت زندگیمن ! چند روز پیش خواب دیدم بهش زنگ زدم .. گوشیش روشن بود .. با هر بوق دلم می لرزید ... حتی جوابم داد. صداش پیچید تو گوشم. واضح ! کاملا واضح ! دقیقا صدای خودش .. گفت «بله؟!» .. حرف زدم یا نزدم یادم نیس. سلام کردم ؟! فقط یادمه که گفت «مگه قرار نبود دیگه حرف نزنیم؟!» .. لحنش عصبانی نبود. معمولی بود. عادی بود. مثل همیشه که میخواد اذیتم کنه .. بغض کردم.. مث همیشه بازم :) اسمشو صدا کردم .. مثه همون موقع هایی که ادامو درمیاره "چییییییه!" یا "ّبللللله!" ولی خب از خواب بیدار شدم. نفهمیدم که باز اذیتم کرد یا نه ... همیشه ازین خوابا میبینم. حتی یبارم خواب دیدم که اجازه داد حرفامو تو چت بزنم و جوابش فقط یه "باشه:)" بوده ... خیلی بده که حتی یه خواب راحتم ندارم. که تو خوابمم انگار بیدارم. انگار همین بدبختیارو دارم. فقط یبار یه خواب دیدم. اونم تو 45 مین خواب بعد از ظهر ! خواب دیدم یجایی هستیم که مامان بابای منم هستن :) بعد من همش نگران بودم که بفهمن ما با همیم :) با هم بودیم .. ولی نکته فوق العادش این بود که بغل دستش نشسته بودم و بازوشو گرفته بود سرمو تکیه داده بودم بهش ، مدام بهش میگفتم نکنه بفهمن !!!! اونم بغلم میکرد .. "نه .. نترس!" .. وقتی پاشدم بغضم گرفت. چقدر بدبخت شدم. چقدر محتاج بغلش شدم ! چقدر دلتنگ دیدنش شدم ! چقدر با خودم حرف میزنم. فکر میکنم جلو دستم نشسته و باهاش حرف میزنم. انقدر میگم که بغضم میگیره ، اشکم درمیاد .. هق هق میشه ! ولی وقتی اشکم خشک میشه هنوز سینم سنگینه ! نمیدونم چرا دیگه گریه ام آرومم نمیکنه ! کاش همه اینا خواب بود. کاش وقتی بیدار میشدم چهارشنبه هفته پیش بود. کاش بهش دروغ میگفتم . کاش هراتفاقی می افتاد جز این ... خدایا ! داری به کشتنم میدی ! نشین و اینجوری مرگمو ببین ! نشینو اینجوری خراب شدن زندگیمو ببین ! خواهش میکنم ...
49
امتحان زیست خیلی خوب نبود. یعنی اصلا خوب نبود. ؟:) میخوام کنکورو چیکار کنم؟! نمیدونم ... هیچی نمیدونم. سه روزه قفسه سینم گرفته. مث همه موقع هایی که عصبی و استرسیم. ولی اینبار قطع نمیشه. همش هست.. مدام! مامان فکر میکنه برای امتحانه ولی ... خیلی وقت بود که گریم نمی گرفت ولی چند روزه مدام اشک تو چشمام جمع میشه. از خودم متنفرم. اعتماد به نفسمو ازم گرفته. غرورمو ... همه چیزو! دیشب فینال چمپیونزلیگ بود! خدا خدا میکردم اتلتیکو ببره که ناراحت شه ! چون میدونم انقدر بچست که .. :) یاده موقع هایی میفتادم که باهام کل کل میکرد و وقتی کم میاورد یا فحش میداد ، یا کاری که حرصمو درمیاورد میکرد :) یادم میاد پارسال که داشتم بازی فینال بارسا رو نگاه میکردم و بهم پی ام داد! اسکرین چتش با اون پسره آشغال که "آدم دوست دخترش انسانی باشه ولی بارسایی نباشه!" :) منم بهش گفتم "آدم تیمش از یوونتوس با کلی مصدوم نخوره!" :) با خنده ! به شوخی :) بعد چندمین یه شات بهم داد باز. که بش گفته بود عکس اون دختره .. رو بش بده چون پاکش کرده. یخ زدم :) جوابشو ندادم دیگه .. دلم میخواست بمیرم! بعدش دیگه هیچ وقت باهاش بحث نکردم .. هیچ وقت :) دیشب فقط میخواستم ببازن که ناراحت شه. میخواستم مطمئن باشم که ناراحت میشه. که بغض میکنه :) که حرف میخوره .. تمام مدت تو اتاق نشستمو و وقتی به خودم میام میبینم نیمساعته دارم با خودم پچ پچ میکنم. نه با خودم :) با اون .. باهاش دعوا میکنم. حرفای تودلمو میزنم. هزار جور موقعیت تو ذهنم ازش شکل میگیره که میدونم هیچ کدوم نمیشه! یجورایی مطمئنم دیگه هیچ وقت باهاش حرف نمیزنم. برخلاف همیشه نمیدونم چند وقت شده. انقدر مردم که حتی حوصله شمردنشونم ندارم. دلم شکسته. له شدم .. ازش متنفر هستمو نیستم. دلم میخوادش و نمیخواد. پارسا میگه بعد کنکور یه اس بهش بده ، اونم که همیشه بعد یه ماه خودشو میزنه به اون راهو خوب ج میده ... میگه دفعه اولشه مگه؟! میگه هزار بار اینکارو کرده .. ولی اون چ میدونه! چ اس ام اسی بهش بدم ؟! چی بگم ؟! مگه حرفی گذاشته واسه زدن. مگه چیزی مونده که بگم ؟! پوست کلفت شدم ... انقدر غرورمو شکستم که پوست کلفت شدم. که میتونم دوباره پیش قدم شم. اما چی بگم ؟! با چی شروع کنم ؟! "تو دیگه دختر خوبی شدی ..." حرفاشو که یادم میاد میخوام خودمو نابود کنم! از خودم بدم میاد. از ضعفم جلوش .. از اینکه میذارم ازم سوءاستفاده کنه .. از حرفایی که اون شب .. :) 3 صبح :) از اینکه سه روز قلب اون قضیه بهش گفتم دوسش دارم! متنفرم که گفتم ... بعد 4 ماه دوباره گفتم ! حرفمو خوردم ولی طبق معمول همیشه بزور مجبورم کرد بزنم. بگم ... چه احساس قدرتی می کنه! چقدر غرورشو حفظ میکنه. چقدر دوسم نداره :) چرا من دارم ... چرا من هنوز دارم. چرا نمیره. چرا از ذهنم نمیره ... از خاطراتم نمیره! از هیچ چا نمیره .. همه چیو یادم میاد. امروز تو حموم یاد تولدم افتادم . نشسته بودمو داشتم فکر میکردم ... به بهترین شبمون ! بهترین سپهری که میشناختم .. به همه اهمیتی که بهم داد :) به اینکه از اولش خندید که "امشب تو پرنسسی! هرچی تو بگیه !:دی" که خواست دعوام با پارسا رو یادم بره .. که گفت اگه بخوام میره و باهاش حرف میزنه .. اون صیغه 4 ماهه که یک هفته ازش نگذشته بود بهم زدیمم ماله همون شب بود ! :) من میخندیدم و میگفتم الکیه واسم رساله و فتوا پیدا میکرد :)))) من نمیخواستم .. من برام مهم نبود اما خودش خواست ! =) اول بهم گفت نمیخندی یچیزی بهت بگم؟! گفتم نه .. گفت من دوست دارم وقتی کاری میکنم محرم باشیم :))) منم قبول کردمو خوند =) من همش میخندیدم و اون ناراحت میشد که جدی نمیگیرم =) که هی میگفت نخند الان زن و شوهریم =))) چقدر کوتاه بود .. یک هفته بعد که تموم کردیم باطلش نکردیم .. 7 تا شاخه گل مهریه بود =) چقدر مسخره بازی درمیاوردم و اون خیلی جدی میگفت اگه مهریه نباشه صیغه باطله ! :) چقدر دوسش داشتم .. چقدر خوشحال بودم که انقدر دیوونست! چقدر .. دلم بغلشو میخواد. دلم مهربونیشو میخواد ... دلم میخوادش! با همه بدیاش دلم میخوادش ... دروغ که نمیتونم بگم ... دوسش دارم!